10 روزت شده عزیزم
یکشنبه 92/06/03 مامان الهه از بیمارستان مرخص شد و تو اومدی خونه . البته چون مامان حال خوشی نداشت تو و مامان رو بابا برد خونه مامانی و باباعلی.
تو این چند روز حسابی خوابیدی و خستگی راه رو از تنت بردی.البته کارای زیادی هم کردی مثلا رفتی تست شنوایی سنجی و آزمایش تست تیروئید. وای ... میدونی از کجات خونگیری کردن ؟ از کف پات. بمیرم.
بعد یه روز باباسعید و مامانی تورو بردنت خونه یه آقای روحانی که تو گوشت اذان بگه.میگن تو این فاصله که رفتی خونه آقا و برگشتی خونه همش خوابه خواب بودی.
راستی تو این چند روز یک دفعه هم به مطب دکترت رفتی و دکتر تورو معاینه کرد و خداروشکر زردی هم نداشتی.تا الانش که بچه ی بی آزاری بودی و سعی کردی که کم مامان و بابا رو اذیت کنی.
دیشب ساعت 1 شب ما که خواب بودیم اما مامانی گفت بابات زنگ زده بوده که بگه نافت افتاده.چه ذوقی کرده بود بابات.
خدا مامان باباتو برات نگه داره.
به امید روزای شکلاتی
دوست دارم . عمه مریم و عمو محسن