پرهام دردونه ی مامان و باباپرهام دردونه ی مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

پرهام دردونه مامان و بابا

اولین دوچرخه سواری

مامان روزایی که کار داره تورو میبره خونه مامانی از اونجایی هم که خیلی شما شیطون تشریف دارید یه دوچرخه خونه خودتون داری و یکی خونه مامانی امروز اولین روزی بود سوار دوچرخه ت شدی و خیلی دوست داشتی و از این اسباب بازی جدید استقبال کردی ...
2 اسفند 1393

اولین منچ بازی زندگی

چند وقته که مامان داره حسابی با پرهام بازی های مختلف رو امتحان می کنه . اما تو علی رغم انتظار دیگران به سراغ بازی هایی میری که یه کم از سنت بزرگتر هستند. فدا پسرم ... باهوشه دیگه اسلاید شو ...
26 بهمن 1393

اولین سفر کیش

بعد از چند ماه کار مداوم بابا ، مامان و بابا احساس کردند که نیاز به یه استراحت دارند و بدلیل اینکه یه کم هوا سرد شده بود تصمیم گرفتند که یه سفر کوچیک به کیش برند. تو این سفر که هم اولین سفر کیش تو و هم اولین باری بود که تو سوار هواپیما می شدی یکی از دوستای بابا بنام آقای گیاهی و خانمش هم با شماها هم سفر بودند. جالب اینجا بود که تو تازه غذاخور شدی و مامان نمی تونست همه جور غذایی رو به تو بده و برای همین مامان مجبور شده بود تا تمام وسایل پخت و پز مخصوص تو رو با خودش ببره و یه آشپزخونه سیار راه بندازه. اینم یه تعداد از عکسای این سفر اسلاید شو اسلاید شو خوش باشی عزیزم - دوست دارم عمه و عمو محسن ...
24 مهر 1393

اولین حضور در سالگرد ازدواج مامان و بابا

توجه توجه توجه این مطلب از زبان پرهام برای مامان و بابا نوشته می شود... سلام مامان الهه و بابا سعید امروز 11 مرداد سال 1393 اولین سالگرد ازدواج شماست که من پیشتون هستم. خوشحالم که جایی به دنیا اومدم که مامان و بابای من شماها هستین. سالگرد ازدواجتون رو تبریک میگم. امیدوارم که بتونم پسر خوبی براتون باشم.البته شیطونیامو باید به خوبیای خودتون ببخشید. دیگه کاریش نمیشه کرد. مامان بابا دوستون دارم. ...
11 مرداد 1393

اولین سفر شمال

چند مدت بود که مامان و بابا تصمیم به رفتن به یک مسافرت کوتاه داشتند اما با توجه به شرایط کاری بابا و اینکه تازه خونتون رو عوض کرده بودین شرایط مهیا نمی شد تا اینکه بالاخره بعد از کلی انتظار یه مسافرت کوچولو تدارک دیده شد و برای اولین بار قسمت شد تا تو دریا رو ببینی. این اولین مسافرت پرهام نبود اما اولین باری بود که پرهام دریا و طبیعت شمال رو می دید. تو این مسافرت مامانی و بابایی و خانواده یکی از دوستای خانوادگی مامان هم بودند. سفر خوب و خوشی بود و خدا رو شکر همه به سلامت به کاشان برگشتید. سفر از 93/2/13 تا 93/2/19 طول کشید. اسلایدر ...
6 خرداد 1393

اولین آرایشگاه رفتن زندگی

روز سه شنبه 92/12/6 روز عروسی خاله مرضیه بود. هرکس یه جورایی خودشو برای این روز آماده میکرد. از قضا چند روز مونده به عروسی ، مامان رفت و یه پیراهن شلوار مردونه برای پرهام گرفت. مامان بابا دوست داشتن که پسر کوچولوشون برای این عروسی تک باشه . برای همین مامان به اتفاق بابایی (بابایِ مامان) پرهام رو برای اولین بار به آرایشگاه بردن. اولش شوکه بودی که اینجا کجاست و وقتی که آقای آرایشگر داشت پیش بند برات می بست همون جور که تو عکس می بینی بغض کرده بودی . اما کم کم که با محیط آشنا شدی دیگه بی تابی نکردی و مثل یه پسر خوب گذاشتی تا آقای آرایشگر کار خودشو بکنه. ...
8 اسفند 1392

اولین شیرین کاری زندگی

چند روز پیش که از خواب بعدازظهر بیدار شدی مامان تورو از روی تختت آورد توی سالن و تورو روی پتوت گذاشت . همین جور که دراز کشیده بودی مامان رفت به طرف آشپزخونه و برگرده.... اما وقتی که برگشت دید که نیستی . هر چی صدا زد : پرهام ، مامان کجایی ؟ تورو ندید و داشت یواش یواش نگران می شد که صدای خنده هاتو شنید . میدونی کجا پیدات کرد؟  بله همین جور که روی پتو دراز کشیده بودی چرخیده بودی و رفته بودی زیر روکش مبلها. یهو سرتو از زیر روکش مبل بیرون آوردی و خندیدی . مامانم از نگرانی در آوردی... و این موضوع شد " اولین شیرین کاری زندگی پرهام کوچولوی ما " ...
20 بهمن 1392

اولین مسافرت زندگی

و بالاخره پرهام کوچولوی ما پاشو از شهر کاشان بیرون گذاشت و به یه مسافرت بیرون شهرِ چند ساعته رفت . هفته ی پیش از طرف یکی از شرکت های داروسازی مراسمی در اصفهان تدارک دیده شده بود و گروهی از پرسنل داروخانه های استان دعوت به این مراسم شده بودند . یکی از این جمله مهمونای دعوت شده خانواده ی پرهام کوچولوی ما بود. تو به اتفاق مامان ، بابا و یکی از همکارای بابا به اصفهان رفتین و بعد از مراسم و صرف شام به کاشان برگشتین. یه مسافرت کوچیک و نقلی که در طول مسافرت جایی به جز سالن مراسم و شب اصفهان رو ندیدی!!! اینم عکس پرهام که روی یکی از میزهای سالن نشسته ... مسافرت خیلی قشنگه ، امیدوارم که همیشه شاد باشی و یه روزی برسه که تموم دنیارو دیده باشی...
11 بهمن 1392